زنان درآئینه زمان....دل نوشت های افرا

زنده بگورم می کردند.... ماندم.....درخانه زندانی ام کردند....ماندم....اکنون درخانه تنبیه می شوم و درجامعه تحقیر.بازهم خواهم ماند

زنان درآئینه زمان....دل نوشت های افرا

زنده بگورم می کردند.... ماندم.....درخانه زندانی ام کردند....ماندم....اکنون درخانه تنبیه می شوم و درجامعه تحقیر.بازهم خواهم ماند

بازهم دختر!..............................................مینو

مرد  میانسال با هیجانی توصیف ناشدنی درراهروبیمارستان بالاوپائین میرفت...........
زن جوان در اتاق زایمان از درد بخود می پیچید...و بالا خره پس از ساعتی فارغ شد!
دقایقی بعد پرستار از اتاق زایمان بیرون آمد و گفت: همراه خانم......مرد هیجان زده جلورفت و گفت:منم....پرستارروبه مرد کردوگفت: تبریک..خانم شما فارغ شد و یک دخترزیبا بدنیا آورد......مرد که انتظارشنیدن واژه ی دختر! رانداشت یکباره از خود بیرون ونقش زمین شد!
پرده دوم!...مرددرزیردستگاه تنفس در بخش ویژه بستری است...پشت در زن اول آن مرد با پنج دخترانش نگران حال پدر هستند...زن اول که خود موافقت کرده تا همسرش بخاطرپسر! زن دیگری بگیرد با دلشوره از پنجره شوهرش را نگاه می کند و دختران یکی یکی بدیدارپدر وارد اتاق ویژه می شوند....
پرده سوم...درگورستان همه بدور قبرمرد میان سال جمع شده و گریه می کنند..
نوزاد در بغل یکی از دختران است...زنها چشم در چشم همدیگررا نگاه می کنند
سکوت است و سکوت.............آینده شش دختردر خودخواهی وآرزوهای عهد جاهلیت یک مرد
پسردوست گم می شوند.......